09.Saleck – Baghebon

 

یکی بوده این نزدیکیامون دور تر از این راه دور ترم

یاد داده بهم از خشکی برم دمو باز دم و به بادبون ندم

جنسشه از چوب گردو پرچمش جامه ی مرگ

من همینم توی سلولم داد میزنم باغبون منم

همون که زیره سرو تو رشد کرد و تا گفتی عین تا لامشو کشت رفت

بعدش سی و دومین حرف و تک سین این آی پرد درد

لام تا کافم حرف نزد و آخرم شدش قاصده ب

یه نون دادن به ظ ذهن کله آدمای لمپن

میم میرن واسه شهرت و بعد دوچشم ناله خوب زدن

آی تویی که تویی سلولی آروم بگو که باغبون منم

هر چی رشتم پنبه شد حتی گرگم اسیره بره شد

آخرین دیواره کوتاهه دنیام منم و هرکی پریدش مرده خب

بگم از غروب از شاخه هام تو دسته باده رقص کنون

میخونن آواز آزادی رو آخه واسشونم لازمست دروغ

چون لاله ای رشد نکرده توی باغی که میده بوی خون

واسه مردن من یکی نه واسه نفسا که میکشیم مویه کن

همه اوناکه ترسیده ان آدما که درد دیده ان

ببینیدشون از دید من لال بودم بود تقصیره من

بیوفتید به جون ریشه هام منو محکومم کنید به مرگ

میگن خالیه جای حق باکی نیست اینم بوده تقصیره من

هر دونه ای شد نهال آب دادم بهش شد چنار

زیاده خواه نیستم من یه نسیم خواستم از بهار

من و از یادم ببرید ولی روی داره خودم دارم بزنید

هرجای شهر جارم بزنید باغبون مرد خوابم نپرید

همه اوناکه تبر زدید ، سمباده به روح و تنم زدید

ترکه هام آلت قتالتون از مترسکام بی جنم ترید

یه مغذرت خواهی بدهکارید به دونه دونه درختایی که

که تولید کردن اکسیژن و تا رشد کنید و بشید یاغی

خودم خاک دادم به  آب به گل بشینه کشتیم

من عاشق زمستونم ، واسه من یکی بهار که عشق نیست

اینم منم که کاشتم و داشتم ولی خب برداشتم و دادم بدی خرد

تا سیر باشه بوی گندش دراد هیچ بنی بشری ام دیگه سمتش نیاد

 

فرض کنید زمین یه درخت آدما ام برگاش و شاخه هام شهراش

دروغ یه خزون ، ظلم یه خزون ، جنگ یه خزونه خاک میلرزونه 

اگه یه روزی تمومه برگا بریزن ، تصور کن این زمین و زشت نیست

هی میگن بهم باغبون چیکار داری آبتو بده کودتو بده قیچی کن

اما اینا همه ی لازمه ی ادراکه اگه اینار و نفهمی انسان نیستی خب

 

 

یکی واستاده مشعل بدست روبری باغم داد میزنه از من بترس